مدرسه یا بهتره بگم اموزش و پرورش امتحانای ترم رو توی دو هفته فشردهههه گذاشته و من عمیقا نمیدونم چه خاکی توی سرم بریزم  و جالب این بود که بعضی از بچه ها با همچین چیزی موافق بودن و وقتی باهاشون حرف میزدم و استدلالشون رو گوش میدادم پیش خودم میگفتم که واقعا چجوری یه ادم میتونه این حجم از بی منطق بودن رو توی وجودش جا بده :/ 


دارم این روزا شدیدا به علوم پایه مخصوصا ریاضی فکر میکنم ، واقعا ترجیح میدم علمو یاد بگیرم تا اینکه برم سراغ یکسری مهندسی هایی که فکر کنم اصن جای خلاقیت انچنانی تو ایران نداشته باشند و میتونم بگم توی این تغییر عقیدم به شدت دبیر دیفرانسیلم تاثیر داشت و من واقعا ازش ممنونم :) 


دیروز داشتم درباره ی یه مسئله ی ریاضی با داداشم بحث میکردم و میتونم بگم داداشم محدود ادم هایی که وقتی که جواب سوالم رو میده احساس نمیکنم که داره تحقیرم میکنه احساس نمیکنم که مغروره به چیزی که بلده و فخرفروشی بخواد بکنه ، واقعا راسته که ادم هرچقدر پر بار تر باشه متواضع تره ؛ داداشم به شدت توی دوره های تحصیلی زندگیشه موفق بوده میتونم بگم باهوش ترین ادمی که تو کل زندگیم دیدم اما هیچ وقت نشده که یک درصد احساس کنم که نسبت به موقعیتی که داره بخواد فخر بفروشه ، به شدت امیدوارم به بهترین موقعیت ها توی زندگیش برسه چون واقعا با چشم های خودم تلاش هاشو دیدم و به نظرم لایقشه :)


خدا مهربونه خیلی خیل خیلی خیلی و حتی خیلی خیلی بیشتر از خیلی :)


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها